سلام
نشد دیگه سعی کردم ولی سرم شلوغ بود نشد.
پنجم دی 21 سال از زندگی من گذشت خیلی زیاده نه....
سال 1364 چشم به این دنیا باز کردم دنیایی با غم ها و شادی ها دنیایی با زشتی ها و زیبای ها دنیای با هزاران خوبی و بدی
در این مدت سعی کردم خوب زندگی کنم سعی کردم حق رو بگم که چقدرم سخت بود در هر زمانی از زندگی خودم تجربه های
زیادی بدست اوردم چه بسیار جاهای که به خاطر حق و صداقتم رنج کشیدم خیلی ها تحملم نکردن خیلی ها درکم نکردن ولی همیشه
سعی کردم لبخندم و هر چند در ظاهر از اونا دریغ نکنم بضی وقتام از این که بعضی ها با فکر های بچه گونه قیافیه ادم های بزرگ
به خودشون می گرفتن به خلوت تنهایی هام پناه بردم به خدا که فقط خداست که درکت میکنه .
تو این سال ها با ادم های زیادی اشنا شدم که بعضی هاشون و نمی تنوم و حق ندارم که فراموش کنم.
چه خوب بود که ادم ها خوب فکر می کردن مثبت فکر می کردن.
بزرگ فکر می کردن
ولی خوب چه میشه کرد .......................................
اجازه بدید
با چند تا جمله به پایان ببرم.
این چند تا از نبایش های دکتر علی شریعتی
دوست دارم خوب به اونها فکر کنید خودمم سعی میکنم سال جدید زندگی خودمو با این نیایشها شروع کم
به امید اینکه لایق عشق خدا باشم.
خدایا:
خود خواهی را چندان در من بکش.یا چندان بر کش.تا خود خواهی دیگران را احساس نکنم.و از ان در رنج نباشم.
خدایا:
به هر که دوست میداری بیاموزکه: عشق از زندگی کردن بهتر است. و به هر که دوست تر میداری بچشان که: دوست داشتن از عشق بهتر است
خدایا:
به علمای ما مسولیت.و به عوام ما علم.و به مومنان ما روشنای و به روشن فکران ما ایمان.وبه متعصبین ما فهم .و به فهمیدگان
ما تعصب.و به زنان ما شعور .و به مردان ما شرف.و به پیروان ما اگاهی.وبه جوانان ما اصالت.و به اساتید ما عقیده .و به
دانشجویان ما ....نیز عقیده.به خفتگان ما بیداری.و به بیداران ما اراده.و به مبلغان ما حقیقت.و به دینداران ما دین.و به نویسندگان
ما تعهد.و به هنرمندان ما درد.و به شاعران ما شعور.و به محققان ما هدف.و به نومیدان ما امید.وبه ضعیفان ما نیرو.و به محا فظه
کاران ما گستاخی.و به نشستگان ما قیام.وبه راکدان ما تکان.وبه مردگان ما حیات.و به کوران ما نگاه.و به خاموشان ما فریاد.و به
مسلمانان ما قران.و به شیعیان ما علی.و به فرقه های ما وحدت .وبه حسودان ما شفا.و به خود بینان ما انصاف.و به فحاشان ما ادب.
و به مجاهدان ما صبر.وبه مردم ما خود اگاهی.وبه همه ملت ما .همت تصمیم واستعدادفداکاری و شایستگی نجات و عزت بخش.
در پایان نیایش سکوت و دعا برای کسای که دوستشون داری و کسای که امید به بازگشت دارن و
برای کسای که نمی خوان باور کنن سر سکوت و غم ها رو که نمیدونن سختی سکوت بعضی وقتها از فریاد بدتره
مخصوصا اگه مجبور باشی فقط به خاطر این که سکوت سکوت و باز هم سکوت....................
علی
علی لب بگشا. ببین این رنج انسان . علی جان چشم باز کن . یتیمان کوفه را ببین.
اشکهای یتیمان را ببین که همه دستان کوچک خود به اسمان بلند کرده اند.علی جان
بینوایی امشب در کوچه های کوفه در انتظار توست.پس چرا نیامد؟؟؟؟
علی جان این کوفه را دریاب .کوفه بی تو یتیم است. علی جان چاه های کوفه دیگر اشک
تو را نخواهد دید. علی جان برخیز . برخیز .چگونه این کافران پیشانی قران را شکافتند.
علی جان بی تو دیگر عدالت معنی نخواهد داشت .
علی جان برخیز هنوز صدای فریاد لا فتی الا علی لا سیف الا ذولفقار را می شنوم چگونه
باور کنم کدام شمشیر بر فرقت چنین نسشته کدام شمشیر بر پیشانی بلندت بوسه
رهای نشانده است.
علی جان چه صبری داری چه سکوتی !!!!!!!
انجا که دست بسته تو را میبرند .سکوت میکنی .اینان مگر دست خیبری تو را ندیدند.
اینان مگر غرش تورا در بدرو احد را ندیدند.
علی جان اینان با پرچم اسلام امدند گفتند از فتنه می هراسیم.کدام فتنه به وقوع
نپیو ست کدام حریم شکسته نشد .دیگر چه می خواست بشود.
علی جان اینان فرق انسانیت را شکافتند اینان بر جلوه قران شوریدند.
علی جان مظلومیت برای جلالت کم است .
مظلومیت برای تو می گرید . علی جان کاش این قدر بزرگ نبودی کاش این قدر مردانگی
نداشتی این بزرگواریت جگر عالمی را می سوزاند.
علی جان در مقابل بزرگواریت سکوت کنم ..............نمیدانم فریاد بزنم نمیدانم......
علی جان درد بزرگ عالم را چه با صبر به دوش کشیدی و چه خون جگرها خوردی و
دم بر نیاوردی.
علی جان عالم مثل تو دیگر نخواهد دید.
در یتیم نوازی بی همتا .......در عدالت بی نظیر.......در رشادت بی مانند ........در صبر
بی مثال.......و در تنهای تنهای تنها ...................
علی جان ما بر که بگرییم . جهان باید برای خود بگرید که دیگر قدمهایت را بر رویش
نمی گذاری تا با گرمای قدم هایت ارام شود .
کوفه باید بگرید که یتیم شد . درهای خانه های یتیمان کوفه باید بگرید که دیگر با
دستان تو در نیمه شب به خواب نخواهند رفت و تا صبح در انتظار توست.
کوچه های کوفه باید بگریند که دیگر صدای قدمهای تو را نخاهند شنید.
علی جان دیگر اسوده بخواب که دیگر ارام خواهی گرفت در اغوش معبودت.
علی جان .............علی جان ...............
دیوار کعبه در امدنت شکافته شد.و فرق مبارکت به شمشیر کین جهانی را یتیم کرد
واژه ها در رفتنت یتیم شدند.
علی جان عروجت بر تو چه در رحمتی بود و بر ما چه ماتم عظیمی.
شهادت مولا ی مردانگی و عدالت بر همه ی پیروان راستینش تسلیت باد.
پدر کلمه زندگی ام
پدر ماوای خستگی ام پدر امید ماندنم
پدر حامی همیشگی ام
پدر سر فصل مهربانی ام
پدر تمام هستی ام
پدر مهر زندگی ام
پدر یعنی عشق
پدر عزیز دوستت دارم
روز پدر مبارک
می شکنم.
بسیار در این تنهای شکسته ام
صدای شکستن استخوان هایم چه نوای دلنشینی برای تنهای های من شده است.
اری گوی من امده ام تا بشکنم.
اگر چنین است چه خوش است این شکستن.
اما باید در خلوت اشک بریزم.
اشکهایم را نباید افتاب ببیند . خدا یا چه زیبا ست این اشک اگر اشک نبود این دل در سرای خود میپوسید.
اما خدایا مگر من چقدر توانای این بار غم را دارم.
خدایا شانه هایم ضغیف است .
از من درگذر که دی گر توان این غم را ندارم.
دیگر اشک هم نمیتواند دلم را جلا دهد.
خدایا دیگر توان شکستن ندارم.
...........................
سکوت
در سکوت می نشینم .
تنهای تنها چه زیباست این سکوت . چه زیباست این تنهای . ولی تا کی می توانم در
این سکوت ارام در اندیشه باشم .
اخر صدای نجوای درختان سکوتم را خواهند شکست.
اری اخر من نیز با درختان به نجوا می نشینم .
خدا را سپاس میگویم .
خدا من را می نگرد گرمایش را در بدنم احساس میکنم.
اری خدا نیز مرا می خواند .
انگاه در اسمانها به پرواز در می ایم.
ناگهان میبینم باز هم من هستم و سکوت و تنهای و درختان ساکت.
اری در سکوت خدا را خواندم.
انجا بود که فهمیدم سکوت بلند ترین فریاد من است.